آن کس که به پیروزی امید ندارد،ازهم اکنون نبرد را باخته است
خوزه اولمدو
هیچوقت ناامید نشو!
این اصل اول و آخر زندگی است.
به همین راحتی و به همین مهمی.
اصلاً به همین اندازه کلیشهای و سرراست ،حتی. اما مهم نیست،
گاهی به همین شعارهای همینقدر سرراست هم نیاز داریم تا بتوانیم زندگیمان را برای خودمان تعریف کنیم.
یادت باشد، هیچوقت نا امید نشو!
امیدوار باش
آموخته ام که وقتی ناامید میشوم
، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود ،
و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . . !
امید واقعی ،در بدترین لحظات توفان سیاه نیز پایدار می ماند .
مهاتما گاندی
امیدداشتن باور به نتیجهٔ مثبت اتفاقها یا شرایط، در زندگی میباشد.
امید احساسی است دربارة اینکه میتوانیم آنچه را که میخواهیم، داشته باشیم یا یک اتفاق، بهترین نتیجه را برای ما خواهد داشت.
امیدوار بودن با خوشبین بودن متفاوت میباشد.
امید یک حالت احساسی است یعنی یکی از احساسات انسان میباشد ،
اماخوشبین بودن نتیجة یک روش و الگوی تفکر عمدی و اختیاری(بینش)است که باعث حالت و رفتار مثبت در انسان
میشود.
ایمان یعنی اعتقاد به چیزی که قادر به دیدن آن نیستید.
امید یعنی دوست داشته باشیم چیزی که ایمانمان میخواهد به ما نشان دهد را ببینیم. این دو در کنار هم هستند و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.
امید یک عمل است
اگر فقط یک جرقه از آن در روحتان وجود داشته باشد، خیلی زود ایمان صدایتان میکند که پایتان را بیرون گذاشته و کاری برای ناامیدیتان بکنید.
خداوند در هر کدام از ما قوه درک و بصیرت قرار داده است. قدرتی درون ما قرار داده که باعث میشود بتوانیم در برابر سختیها بایستیم.
قهرمانی با یک امید
کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد، استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد میتواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند!
در طول شش ماه استاد فقط روی بدنسازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد! بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار میشود. استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تکفن کار کرد.
سرانجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تکفن همه حریفان خود را شکست دهد! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تکفن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری؛ آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشور انتخاب گردد.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزیاش را پرسید. استاد گفت: ” دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!”
یاد بگیر که در زندگی، به نقاط ضعف خود به دید فرصت نگاه کنی.